/ سید محمد سلیمانی /
سینمای تجربی ایران از زمانی که امکان ویژهای برای اکران عمومی هر چند به طور محدود و در سانسهای اندک پیدا کرده، اقبال بیشتری به ژانر اجتماعی داشته است. به همین دلیل هم فیلمسازان جوان مستعد فعال در این عرصه با انتخاب شیوههای نوین روایتی از یک سو و تجربه در استفاده از امکانات بصری سینما از سوی دیگر، جریانی را پدید آورده است که شاید دغدغه چندانی برای قصه پردازی های رایج نداشته باشد ولی به این نکته مهم واقف است که میتواند با عبور از ابزارهای بیانی شناخته شده سینمای حرفهای ،شیوههای روایی تازه و نگاه متفاوت به مضمون را تجربه کند .
«عصب کشی» را میتوان باچشم پوشی از شتاب زدگی فیلمساز در استفاده از دوربین روی دست در ثبت وقایع مستند داخل مهد کودک در سکانس های آغازین و همچنین نگاه سطحی به موضوع حضور مربی مذهبی در مهد و شکل و شمایل فانتزی گونه آن ، یک اثر نمونه ای در پرداختن به یک مساله مبتلابه اجتماعی درباره نحوه اداره مهد کودکها ، بدون رفتن به سمت سینمای شعارگرا و صرفاً منتقدانه دانست.
فرآیند تخریب در عصب کشی که نوعی نگاه تمثیلی به تلاش برای ریشه کن کردن تباهیها دارد ، در قالب بازیهای کودکانه آغاز میشود .در آغاز ، به ظاهر همه چیز عادی و معمولی پیش میرود تا جایی که مخاطب، خسته از تماشای پشت پرده کسالت بار برنامه سازی ها در مهد کودک و درست در جایی که به نظر میرسد دیگر انگیزهای برای دنبال کردن ادامه ماجرا ندارد، نگاه تجربی فیلمساز کار ساز می شود و« رهام » یکی از بچه های مهد ، به چشم ناظر اثر تبدیل میشود و ادامه قصه به نوعی از نگاه او روایت میشود. او در عین حال شخصیتی منفعل و صرفاً ناظر نیست. نگاه اتفاقی او به وقایع مهد – در اینجا چشمان درشت بازیگر نقش رهام به انتقال مفاهیم ضمنی اثر کمک میکند – سبب میشود که نوع ارتباط او با دیگر بچههای مهد هم تحت تاثیر قرار بگیرد . نگاه ناظر فیلمساز به گفتگوهای بین بچهها و ایجاد فضایی مبتنی بر رفتار هوشمندانه آن ها در مجسم کردن تعابیرشان از زندگی خانوادگی ، شغل و غیره ، رفته رفته مخاطب اثررا وارد دنیای جدیتر میکند و از همین جا ، رهام بر اساس حس کنجکاوی بچگانه ، همراه دوربین فیلمساز به جاهایی سرک میکشد که وجوه اجتماعی اثر را پررنگ میکند .از آنجا که رویکرد فیلمساز در پرداختن به معضلات جاری در مهد ، مبتنی بر نقد صریح و ژورنالیستی نیست ، دوربین او در ایجاد میزانسن و نشان دادن عکسالعمل شخصیتها به گونه عمل میکند که در خدمت به تصویر کشیدن نوعی همنشینی بین معصومیت و خشونت در محیط مهد قرار میگیرد .سوال از بچهها درباره گم شدن گردنبند یکی از مادران و دخالت رهام در آن و نوع میزانسنی که فیلم ساز برای آن در نظر میگیرد ، در جایی فیلم را به فانتزی هم نزدیک میکند .این فانتزی نه چندان سرگرم کننده و شاید بسیار جدیتر از آن چیزی که در نگاه اول به نظر میرسد ، در مقابل رفتار کودکانه ولی به ظاهر جدی و از قبل برنامهریزی شده رهام در سکانس نمایش پایانی بچهها ، به اتفاقی تراژیک جلوه هایی عمیق و تفکر بر انگیز می بخشد .
فیلم در عین حال که ظاهرا مروری است برزندگی روزه مره در یک مهد کودک، در واقع تلاشی است برای ورود به وجوه تاریک و ناپیدای آدم هایی که در ورای شعبده های نه چندان پیچیده شان ، در نهایت چیزی برای پنهان کردن نخواهند داشت.
نقل از : جام جم