گفتگو با «فرانسیس مک دورماند» بازیگر فیلم «سرزمین آوارگان» و برنده اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن/راهی سفر شدم که چیزهای تازه‌ ای یاد بگیرم

ترجمه: غزال حسین زاده/

تجربه بازی در «سرزمین آوارگان» چگونه بود ؟

من شصت و یک ساله به همراه گروهی که جوان ترین عضوش 24 ساله بود، به مدت 5 ماه راهی سفری به هفت ایالت شدیم. ما روندی خلاقانه را دنبال کردیم؛ و در صورت لزوم محدودیت ها و قواعد اداری و دستوری را پشت سر گذاشتیم. هر موقع که لازم بود در جمع اقامت کنندگانِ کاروان ها حضور می‌یافتیم، و با آن‌ها زندگی می‌کردیم.

پس بازی در فیلم برای شما همراه با تجربه شیوه خاصی از زندگی بود ؟

من در یک شهر کوچک در کالیفرنیای شمالی زندگی می‌کنم؛ و مردم زیادی در آنجا به این شیوه زندگی می‌کنند. وقتی قرار شد در فیلم بازی کنم کنجکاو شدم که همسایگانم در کاروان‌هایشان چگونه زندگی می‌کنند و چه انتخاب‌هایی برای زندگی خود دارند. به آن‌ها نزدیک شدم و در مورد زندگی‌شان تحقیق کردم؛ و البته این کار را با احترام به حریم خصوصی آن ها انجام دادم.

شما فکر می‌کنید که زندگی بخشی از جامعه آمریکایی در کاروان حاصلِ شرایط اجتماعی و مسائل اقتصادی است ؟

این بخش بزرگی از  زندگی امروز در سراسر دنیا است. نوعی از زندگی که عدم تطابق میان داشته ها و نداشته ها را بیش از پیش عیان می‌کند؛ و نشان می‌دهد که ما در حال حاضر چه مقدار و چگونه از یکدیگر مراقبت می‌کنیم. این به ما یادآوری می‌کند که باید یک بار دیگر دنیا را منصفانه بسازیم. بله، دلیل اصلی این سبک از زندگی، نابرابری‌های اقتصادی است. اما «کلوئی ژائو»(کارگردان فیلم) نمی‌خواست فیلم مانند یک بیانیه سیاسی به نظر برسد. ما خود را راهنمایانی قلمداد کردیم که مخاطبان فیلم را با مردمی که مجبور به اتخاذ تصمیمات بسیار دشواری اند، آشنا می‌کنیم. افراد زیادی از مردم در جاده ها زندگی می‌کنند. این البته از سویی دیگر به علاقه مردم به زندگی در سفر و کنار زدن محدودیت ها هم بر می گردد. تلقی من این است که بشر به سوی تکامل قدم بر می‌دارد؛ و در حرکت بودن بخشی از این تکامل است.

شما در طول زندگی حرفه‌ای خود نقش‌های ماندگار بسیاری بازی کرده اید. آیا ارتباطی میان شخصیت های «فرن» در «سرزمین آواره ها» و «میلدرد» در «سه بیلبورد خارج از میسوری» احساس می‌کنید ؟

این دو نقش هریک بخش هایی از وجود من هستند. در 38 سال گذشته ،بیشتر نقش زنان آمریکایی را بازی کرده ام. البته نقش‌هایی مثل یک زن آلمانی یهودی و زنی ایرلندی هم بازی کردم. هم «فرن» و هم «میلدرد» از دنیا و فضای مشابهی می‌آیند که من هم از همان دنیا و فضا می‌آیم. چه می‌شد اگر من نمی‌توانستم به دانشگاه بروم و فارغ التحصیل بشوم؟ چه می‌شد اگر من شانس زندگی با همسری را نداشتم که مرا درک کند ؟ اگر پسرم نبود چه اتفاقی می‌افتاد ؟ آیا من باز هم می‌توانستم به انسانِ کامل تری تبدیل شوم ؟ اگر فیلم «سوارکار»(کلوئی ژائو) را ندیده بودم چه می شد ؟ چه می شد اگر من به آینه نگاه می کردم و نمی توانستم خودم را در آینده به عنوان زنی در دنیای مد و سینما تجسم کنم ؟ اگر بازیگر نشده بودم، چه آینده ای برایم متصور بود؟

و چه خوب شد که شما حرفه بازیگری را انتخاب کردید ؟

ممنونم، من 40 سال است که مشغول این حرفه ام. امیدوارم همچنان در راه پیشرفت قدم بردارم. اخیرا خبرنگاری به من گفت که دیدن چهره من در نمای نزدیک مثل این است که به پارک ملی بروید. صحبت این خبرنگار خیلی خوشحالم کرد؛ و تصمیم گرفتم باقیمانده زندگی حرفه‌ای ام را با تلاشِ مضاعفی سپری کنم.

چه چیزی در داستان «جسیکا برودر»(نویسنده کتاب«سرزمین آواره ها») برایتان جذاب بود ؟

به نظر من داستانِ«جسیکا برودر» فوق العاده است. این داستان همه ایده ها و علایق مرا در مورد زندگی جاده ای در بر می‌گیرد؛ و ماهیت و حقیقت چنین زندگی را توصیف می‌کند. امروزه افراد بسیاری به دلیل شرایط اقتصادی به چنین زندگی روی آورده اند.

چه شد به عنوان تهیه کننده فیلم تصمیم گرفتید با «کلوئی ژائو» همکاری کنید ؟

من فیلم «سوارکار» ژائو را دیده بودم و آن را دوست داشتم. همیشه پیش خودم فکر می کردم که ژائو چه جور آدمی است ؟ بعد هم به عنوان تهیه کننده فیلم، جذب ژائو شدم؛ فیلمسازی که متاثر از ژانر وسترن و فضای آن، تِمِ غلبه بر شرایط دشوار را در آثارش روایت می‌کند.

ژائو در هدایت و رهبری بازیگران چگونه عمل می‌کند ؟

ژائو با بازیگران حرفه ای همان گونه رفتار می‌کرد که با بازیگران غیر حرفه ای. او همیشه زمانی را برای همراهی با ما و خانواده هایمان اختصاص می داد. او در حقیقت از زندگی خانوادگی ما برای صمیمیت و دوستی بیشتر میان عوامل و نهایتا برای خلق شخصیت های فیلم بهره می‌برد. این یک چالش حرفه ای برای ژائو بود؛ چرا که اکثر بازیگران فیلم نابازیگر بودند. من و «دیوید»(دیوید استراتایرن) و «ژائو» باید خودمان را با نابازیگران تطبیق می‌دادیم.

تصویری که شما در فیلم از شخصیت «فرن» ارائه می کنید بسیار ملموس و تاثیرگذار است. چگونه خودتان را به این شخصیت و حال و هوای داستان نزدیک کردید؟

بله، من خودم در یکی از چنین خانواده هایی بزرگ شدم؛ و پدر و مادرم به همین صورت مرا بزرگ کردند. من در چهل سالگی به همسرم گفتم که بعد از 65 سالگی، نامم را به «فرن» تغییر می دهم؛ سیگار می کشم و نوشیدنی خواهم خورد. و با یک کاروان به جاده خواهم زد. این همیشه فانتزی زندگی من بوده است.

«فرن» و «دیو»(دیوید استراتایرن) در فیلم رابطه پیچیده ای با هم دارند ؟

بله، من و «ژائو» مایل نبودیم که این یک رابطه رمانتیک و معمولی باشد. ما می‌خواستیم کمی سانتی‌مانتالیسم به آن اضافه کنیم. همه تلاش ما این بود که تماشاگر را با یک رابطه معمول و رایج راضی نکنیم. فکر می کنم وقتی من در دهه ششم و «دیوید» در دهه هفتم زندگی قرار داریم، به تصویر درآوردن رابطه رُمانتیک میان چنین شخصیت‌هایی متفاوت و هیجان انگیز باشد. البته به شرطی که در احساسات گرایی افراط نشود.

به عنوان یک بازیگر، بزرگ‌ترین چالش شما برای ایفای نقش«فرن» در «سرزمین آوارگان» چه بود ؟

سخت‌ ترین چالشم آرام نشستن و گوش دادن بود؛ کاری که من در انجام  دادن آن چندان خوب نیستم. برای ایفای این نقش می‌بایست شنونده خوبی باشی. باید آرام می‌نشستی و به داستان افرادی که در کاروان زندگی می‌کنند و همکاران من در فیلم بودند گوش می‌کردی.

عملکرد خودتان را به عنوان تهیه کننده فیلم چگونه ارزیابی می‌کنید ؟

من به همراه همکار تهیه کننده ام «پیتر اسپیرز»، کتاب «آوارگان»(جسیکا برودر) را به «ژائو» معرفی کردیم؛ و بعد همراه با عوامل فیلم روانه جاده‌ها شدیم. همراهی من  با آن‌ها به این دلیل نبود که به کسی آموزش بدهم؛ من آمده بودم تا چیزهای جدیدی یاد بگیرم. این مهم ترین ویژگی سفر من بود.

منبع: cinema express

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *