/سید محمد سلیمانی/
رفع توقیف ۶ ساله فیلم «زنانی که با گرگها دویدهاند» و حضور موفق در چند جشنواره خارجی امکان تماشای یکی از آثار تجربی متفاوت سینمای ایران را برای علاقهمندان سینمای تجربی فراهم آورده است.
فیلمی که فقط در یک لوکیشن با حضور یک بازیگر قرار باشد هم از فضای تئاتری فاصله بگیرد و هم مخاطبش را در اندازههای یک فیلم بلند سینمایی جذب کند، نیازمند انتخاب روشهای متفاوت در عرصه کارگردانی و فیلمنامه است. وقتی قرار است تک شخصیت فیلم از طریق یک بیسیم نظامی با فضای بیرون از جایی که در آن گرفتار شده است ارتباط برقرار کند و از این طریق با درامی عاشقانه مواجه بشویم، طبیعی است که دیالوگها اهمیت مضاعف پیدا میکنند. همانطور که تلاش کارگردان برای دور شدن از میزانسنهای تئاتری در یک فضای بسته و محدود به ثبت نماهای درشت و نزدیک از شخصیت اصلی منجر شده است.
ژاله، زنی باردار و بریده از گروهک منافقین در حالی که عملیات مرصاد در جریان است، برای یافتن همسرش یونس که او هم پس از بریدن از سازمان در حالی که اطلاعات مهمی از عملیات مرصاد در اختیار دارد به دام نیروهای عمل کننده سازمان افتاده است، سر از یک پست نگهبانی در کوهستان در میآورد و او هم در حالی که ورودی محل گرفتار شدنش به واسطه انفجار بسته شده است، سعی میکند هم جان خود و فرزندش را نجات دهد و هم از سرنوشت یونس با خبر شود.
سهیلی در وهله اول سعی میکند وضعیت وخیم ژاله را در محیط بستهای که در آن گرفتار شده نشان دهد و روی مخاطبانش تاثیر بگذارد. حرکت دوربین روی اشیا موجود در محل و تلاش ژاله برای یافتن آب و غذا و گرم شدن و حمایت از فرزندی که در رحم دارد، در مجموع فضایی قابل باور را در برابر تماشاگر قرار داده است. ورود مار به محیط بستهای که ژاله در آن برای بقا تلاش میکند در خدمت ایجاد فضایی دلهرهآور برای شخصیت اصلی و مخاطب قرار دارد و سوای از مفاهیم تمثیلی آن، ژاله را در موقعیتی قرار میدهد که پس از خروج از موضع طبیعی دفاعی، با قرار گرفتن در موقعیت تهاجمی شاهد آخرین تلاشهایش برای بقا باشیم. اما همه اثر در نشان دادن موقعیت دشوار ژاله خلاصه نشده و تماشاگر باید رفتارهای عاشقانه ژاله را با یادگارها و خاطرات یونس باور کند. فیلمساز برای باوراندن عشق ژاله به یونس در چنین موقعیتی با محدودیتهای بسیاری روبرو بوده است و سوای از مونولوگهای ژاله و گفتگوهای درونی با جنینی که در رحم دارد و تلاش برای تجسم حضور یونس، امکان بیشتری برای جا انداختن حال و هوای عاشقانه در محیط بسته در اختیار نداشته است. ضمن اینکه خود را به تعیین تکلیف ارتباط ژاله و برادرش حتی از طریق تماس صوتی هم متعهد میداند. در واقع به دلیل قرار گرفتن ژاله در دو موقعیت عاطفی نزدیک به هم در برخورد با سرنوشت یونس و برادرش عطا، رویکرد خاص کارگردان و فیلمنامه نیز برای نگاهی واقعی به این دو موقعیت و رسیدن به نقطه اوج داستان تعیینکننده است.
محیط بسته، تاریکی، تمام شدن آب و غذا، تهدید جانور گزنده (مار) و غیره به واسطه ارتباط صوتی ژاله با محیط بیرون که در واقع بهانهای است برای واگویه بخشی از سرگذشت ژاله، برادرش و یونس به نوعی تعدیل میشود تا تجربه متفاوتی را برای مخاطب اثر رقم بزند. این تجربه متفاوت هم قاعدتاً باید مختصاتی داشته باشد تا ساختار اثر را در عین متفاوت بودن به گونهای شکل دهد که تجربه تازه فیلمساز بتواند مخاطبانش را متقاعد کند که بااثری فکر شده مواجه است که قصد دارد شخصیت اصلی و موقعیتی را که در آن گرفتار شده با شیوه بیانی ویژه معرفی کند. فیلمساز با ایجاد و پرداخت موقعیت برای شخصیت اصلی با بهرهگیری از میزانسنهای سینمایی و به دور از فضاسازی تئاتری تا حدود زیادی موفق است و بازیگر نقش اصلی هم که میداند بار سنگینی بر دوش اوست، با ارائه بازی برونگرای قابل باور، نقش مهمی در باوراندن شخصیت ژاله به مخاطب ایفا کرده است.
در اینجا آنچه که ساختار کلی اثر را در جایگاه فیلمی متکی بر تجربههای روایی و تصویری در موقعیت قابل دفاع قرار میدهد، تلاش کارگردان و فیلمنامهنویس برای ارائه تصویری ضد کلیشه از عاشقانههایی است که بر مبنای دوری و نزدیکی شخصیتهای اصلی به واسطه اتفاقهای ناخواستهای همچون جنگ و مهاجرت شکل میگیرد.
صدا در «زنانی که با گرگها دویده اند» عاملی موثر برای تعیین سرنوشت شخصیتهاست. هرجا که تاکید ضروری روی تنهایی ژاله و مونولوگهایش برای جنین در رحم و همسری که با فرجام نامعلوم در ذهن او به زندگی اش ادامه میدهد به حدی میرسد که فضاسازی سینمایی اثر به سوی فرمهای تئاتری سوق می یابد، ارتباط صوتی ژاله با دنیای بیرون از آن مغاک ترسناک، فرم روایی اثر را با رویکرد تجربی فیلمساز به اثری با نمادگرایی محدود با استفاده از ابزار سینما نزدیک میکند. نگاه کنید به حرکت مکرر مار در غار که در نهایت به پوست اندازیاش ختم میشود. پس از آن هم ژاله با قرار گرفتن در موقعیت تهاجمی آن را از پای در میآورد.
نگاه نمادین فیلمساز به موقعیت تازه ژاله، در واقع زمینه کافی را برای طراحی سکانس پایانی و تعیین سرنوشت ژاله با نگاهی به کهن الگوهای رایج در اساطیر کهن و زنانی اثیری که در متن آرزوها و اشتیاقهایشان گم میشوند، فراهم میسازد.
منبع: روزنامه جام جم