گزارش یک جشن – قسمت سوم

مرگ در می زند/

حمید سلیمی/

سایه اندوه بزرگ از دست رفتن علی انصاریان، رونق و رمق نوشتن درباره جشنواره را یک باره از جانم ربود. انسانی بزرگ و دوست داشتنی که عاشق زندگی بود، و هیچ شبیه کسانی نبود که قرار باشد زود بروند. با این همه، به عهدی که بستیم پایبندم و چندخطی می نویسم.

زالاوا – ارسلان امیری :

یک نیمه درخشان در فضایی ترسناک و حساب شده و خوش ریتم، و یک نیمه ملال آور و تاکید بیهوده و علنی روی آسیب های خرافات. غم انگیز بود که فیلمی خوش نفس که با رعایت قواعد ژانر به خوبی مخاطب را می ترساند بدل به بیانیه ای غیر قابل درک درباره جهل شود. کاش زالاوا به راه خودش ادامه می داد و سینمای ایران را بالاخره صاحب یک فیلم ترسناک درست و حسابی می کرد. بازی کم نظیر پوریا رحیمی سام در نقش یک جن گیر مرموز و نیز زوج زیبا و دلخواهی که نوید پورفرج و هدی زین العادین ساخته اند، ترس موجود در فیلم را به تدریج به جان مخاطب می نشاند، و حقیقتا در صحنه هایی از این فیلم نفس بند می‌آید. این اولین فیلم ارسلان امیری است و قطعا قابل تحسین است که کارگردانی کم تجربه چنین از پس جغرافیای سخت قصه و پردازش درست شخصیت ها برآمده باشد.

چهار از ده. ( تا دقیقه پنجاه، هفت از ده. و یکی از چند فیلم جشنواره امسال که حتما دوباره خواهم دید.)

بی همه چیز – محسن قرایی :

احتمالا بهترین فیلم جشنواره امسال( تی تی را هنوز ندیده ام). یک درام گزنده اجتماعی درسایه واقعه ای تاریخی،که به خوبی لایه‌های مختلف جامعه ایرانی را به نمایش می گذارد. هوشمندی نویسنده و کارگردان در ایجاد فضایی بسیار واقعی در دل فضای روستایی و نامستند، سبب می شود در دقایقی پرشمار از فیلم خود را در میانه‌ی مهلکه ببینیم و بعد از دیدن صحنه پایانی، این سوال بزرگ را از خودمان بپرسیم که آیا فیلم راست نمی گفت؟ آیا ما برای منافع خود قهرمان را مصلوب نمی کنیم؟ آیا ما همان‌ها نیستیم که به ادامه یک روند رای می دهیم، مبادا یارانه قطع شود؟ از این منظر، فیلم به شکلی ارزشمند نقطه مقابل آثاری نظیر شیشلیک و ابلق است که در ذات خود اهمیت پذیرش وضع موجود را یادآوری می کنند. جدا از کارگردانی و فیلمبرداری درخشان و گریم و طراحی صحنه عالی، باید به بازی خوب باران کوثری و هادی حجازی فر اشاره کنم، از انتخاب اشتباه پرویز پرستویی برای نقشی مهم یاد کنم، و البته تاکید کنم که فاصله هدیه تهرانی با بقیه بازیگران زن دو دهه اخیر بسیارزیاد است و او از معدود بازیگران تاریخ سینمای ماست که برازنده واژه سوپراستار است. بی همه چیز یکی از بی پرواترین فیلم های سالهای اخیر است، یک قصه ملتهب در دنیای آدم هایی شبیه ما، که به بهای منفعتی اندک تن به قضاوتی مشکل می دهند. فیلم البته ضعف هایی آشکار در منطق داستانی دارد که در هنگام اکران قطعا درباره اش بیشتر می نویسم.

هفت از ده.

روشن- روح الله حجازی:

و فیلم محبوب من از جشنواره امسال. غم انگیزترین فیلمی که تاکنون درباره زجر مرد بودن – مرد ساده فقیر بودن – ساخته شده است. یک روایت دردناک از آدمی که جهان را مثل کودکان ساده و سرراست می بیند، به همه اعتماد دارد، زودباور و منفعل است و در نتیجه همه چیزی را که دارد از او می گیرند: خانه، زن، دختر و حیثیتش را. فیلم سرد و سخت حجازی ،بلوغ او در روند قابل احترام فیلم ساختن است. بازی شگفت انگیز رضا عطاران بار دیگر یادآوری می کند که نقش خوب زیاد نوشته نمی شود وگرنه بازیگران ایرانی توانایی خلق پرسوناهای ماندگار را دارند. روشن ،اشک مردهای زیادی را در سالن رسانه درآورد، مردهایی که دنیا را ساده دیده بودند و حالا در تاریکی سالن داشتند روایت از دست دادن را می دیدند، روایتی آشنا و گزنده و جانکاه. باید به روح الله حجازی تبریک گفت که بر خلاف مسیر مسلط سینمای ایران، فیلمی چندلایه و تلخ و در عین حال روان خلق کرده – شبیه آثار کن لوچ – که تلخیش را نه از نمایش فقر به مثابه سرنوشت محتوم ایرانیان، بلکه از نمایش بدون هراس تاریکی مهیب درون ما گرفته است. روشن شخصیتی نیست که از یاد ببریم، فیلم به آهستگی ما را با او آشنا می کند، و کاری می کند هرگز فراموشش نکنیم. منتظر ملاقات دوباره با روشن – اسم شخصیت اصلی فیلم روشن است – و زخم های دلش می مانم.

هفت از ده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *