/فاطمه یوسفی/
سینمای مجیدی سه ویژگی برجسته دارد. یکی پرداختن به کودک و دنیای اوست. پس همواره معصومیت، پاکی و نجابت را محور اثر خود قرار می دهد. دوم، دنیای فرودستان و دردمندان جامعه است. دنیای درد، سادگی و تلاش، انسانیت و آرزو. همان که فیلم برساخته (به اصطلاح نادرست، فارسی) سال ها به آن پرداخت و جز ابتذال و فضاحت به بار نیاورد، دنیای سوم مجیدی. خلاقیت، استعداد بی مانند و قدرت بیان تصویری اوست. مجیدی هر گاه از این سه دنیا دور شده، کاری نه چندان درخور و فراموش شدنی ارائه کرده است.
“خورشید” فیلم برآمده از سه دنیای مجیدی است. اثری زیبا و ماندگار در کارنامه او.
سینمای مجیدی را سه ویژگی دیگر هم متمایز می کند: واقعگرایی، زیبایی شناسی و جهان بینی او که همانا قائل بودن به امر خیر است. با این سه مجیدی هر زشتی و تلخی و بدبینی و پوچ گرایی را دور می زند بی آن که از تلخ ترین وقایع و معادلات اجتماعی بگذرد. او از زشتی ها می گوید ولی چون نیت خیر دارد و به اصالت آن وفادار است اثری زیبا می آفریند.
در “خورشید”، کودکان کار می درخشند. کودکانی که شرایط سخت زندگی را بازی می کنند. زندگی و واقعیت هر دو، بازی هایی بیش نیستند. همین نقش آفرینی خود است که هوشمندی مجیدی آن را درمی یابد و به نمایش می گذارد. به گونه ای که تحسین مخاطب خاص و عام را بر می انگیزد(جایزه مارچلو ماسترویانی به عنوان بهترین بازیگر نوظهور برای روح الله زمانی در نقش علی از جشنواره ونیز).
مجید مجیدی از کودکانی فیلم می گیرد که در بطن جامعه حضور دارند و ما هر روز آنها را می بینیم. اینها همان کودکان کار معروف و شناخته شده هستند. کودکانی که “خورشید” در جستجوی یافتن شخصیتی مستقل برای آنهاست. نوجوانانی چون زمانی(علی)که برونگرا و دارای قدرت تعیین کننده و تصمیم گیرنده در تمام لحظات زندگی و البته در لحظه به لحظه فیلم هستند. فیلم با همین قهرمانان کوچک و تصمیم ها و رفتارهایشان با هویت می شود و امیدوار کننده در پیروی از سبک و روش فیلمسازی آشنا و درست مجیدی.
“خورشید” با دزدیدن لاستیک ماشین ها توسط بچه های فقیر آغاز می شود و سپس با ضرباهنگی تند به سراغ کاراکترهای دیگر و زندگی آنها می رود. فیلم پر از تلاش علی برای زندگی است و این تلاش را هاشم، پیر محله (علی نصیریان) می بیند و می فهمد. او با پیشنهاد به علی، جریان زندگی اش را به سمت دیگری می کشاند. علی به همراه دوستانش در مدرسه ای ثبت نام می کند و در آنجا به ظاهر مشغول درس می شوند اما در هر فرصتی زیر زمین مدرسه را که محل زیر خاکی که نشانی اش را هاشم به علی داده است، حفر می کنند تا به گنج برسند و زندگیشان متحول شود. انگیزه ای که علی دارد، او را تا انتهای ماجرا پیش می برد.
فضا سازی و پردازش صحنه های زندگی سخت این کودکان بسیار متبحرانه به تصویر درآمده است. به ویژه زیر زمینی که بخش های مهمی از ماجراهای فیلم در آن جریان دارد. شور و هیجان وصحنه های دل نشین و بسیار حرفه ای که توسط این کودکان رقم می خورد سخت به دل می نشیند. ریتم تند و اتفاقات بیرونی و پرحادثه، باعث جذاب شدن ادامه فیلم است. اگرچه شاهد اتفاقات تلخ و تامل برانگیزی که برای شخصیت های خردسال فیلم می افتد هستیم، ولی همین امر همذات پنداری مخاطب را با اشخاص فیلم موجب می شود.
در نیمه یک سوم پایانی ضرباهنگ فیلم کند و از آن تنش ها کاسته می شود که انگاری ناهماهنگ با جریان کلی فیلم است.
فیلم به گونه ای ساخته شده که می تواند در عین نمایش تلخی ها و زشتی ها روزنه های امید برای رهایی و نجات را در پیش چشم بگشاید و همین راز نجات بخش فیلم های مجیدی است. تجلی امید در سخت ترین شرایط زندگی و در واقع پرداختن به شر از مجرای خیر. این روش درست و موفقیت آمیز مجیدی است که هم از معضلات سخت و دردناک اجتماعی می گوید و هم روان و دلنشین و به بیان روشن دیدگاه های مبتنی بر نیکی و نیکویی خود می پردازد. نوجوان قهرمان فیلم “خورشید” می دود، می یابد شکست می خورد، اما منفعل نیست و شرایط اجتماعی اش باعث نمی شود امیدش را از دست بدهد(نگاه کنیم به عناوین ده ها فیلم سیاه و تلخ و بدبینانه نسل های بعد از مجیدی که آثارشان به رغم دارا بودن خلاقیت و تجربه سوخت شدند و از بین رفتند).
خورشید با طراحی صحنه و فیلمبرداری تحسین برانگیزش در کنار پرداخت داستانی و بازی های جذاب، سرشار از امید است برای کودکانی که در جستجوی خویش هستند و آن را در بیرون از وجود خویش نمی یابند هر آنچه هست در درون است؛ گنجی که سرانجام به دست می آید حتی اگر بهایش رنج و فقر و شکست باشد!