//سید محمد سلیمانی //
در «آذر ۷ صبح» یک شب از زندگی پنج جوان که تصادفاً با هم آشنا شدهاند با ساختاری غیر خطی روایت میشود و نگاه تجربی فیلمساز به روایت و فرم هم بر این اساس شکل می گیرد. در این گونه از سینما ، روایت غیر خطی می تواند با ایجاد فرمی مبتنی بر جابجایی زمان و مکان ، نگاه مخاطب به شخصیت ها و لایه های زیرین روایت اثر را دگرگون کند. روایت در «آذر ۷ صبح» شرح نقطه آغاز فاجعه را به اواخر اثر منتقل میکند و حضور دو دختر جوان وحشت زده و پریشان را در مکانی پرت و دور افتاده به معمایی در دل مضمونی مبتنی بر ژانر جنایی بدون مؤلفههای کلاسیک و آشنای آن تبدیل میکند.
ضعف فیلم در معرفی اشکان و دوستش رامین که قرار است به دختران در راه مانده پناه دهند ، فیلم ساز را در پرداخت غیر کلیشه ای فضایی معما گونه با مشکل مواجه می کند که بیشتر ناشی از تلاش ناکام فیلمساز برای استفاده از میزانسنی شناور با استفاده از دوربین روی دست در نماهای اولیه حضور هانیه در خانه اشکان و بلاتکلیفی همگانی در این سکانس است. اما پس از این معرفی اولیه ، فیلم به لحاظ کارگردانی و به ویژه در ایجاد میزانسنهای بداهه در نماهای خیابان جلوی خانه اشکان در شب ،کم کم فضا و حال و هوایی ایجاد میکند که تا حدود زیادی متناسب با مضمون مورد نظر فیلم ساز است .مسعود فرجام ، رفته رفته با استفاده از طراحی نور و و رسیدن به یک جور رنگ قرمز ثابت و چشمک زن در سکانسهای پر التهاب درگیری سر صحنه فاجعه ، سعی میکند علاوه بر استفاده از فضا و حال و هوایی که روایت خطی به ساختار قصه پردازی اثر بخشیده است ، فرم بصری تازه ای را هم در کلیت اثر ایجاد کند.
فیلم ساز بعد از سکانس افتتاحیه فیلم ، دو دختر را در شرایطی نامتعادل حین رانندگی و مشغول گفت و گو با یکدیگر نشان می دهد و سعی می کند ساختار و فرم بدنه روایی اثر را به گونه ای شکل دهد که استفاده از روایت خطی در ساختار کلی اثر به یک ضرورت بدل شود. فرجام در اولین فیلم بلند تجربی خود ساختاری را انتخاب میکند که گره افکنی و گره گشایی در آن بر اساس ضرب آهنگ متاثر از حادثهای که تا اواخر اثر تنها تصویر مبهمی از آن میبینیم، شکل میگیرد.معمایی که در «آذر 7 صبح » طرح می شود ، صرفا عاملی برای رسیدن مخاطب به پاسخ سوالی در باره سرنوشت دو دختر جوان و آنچه که در شبی پر التهاب از سر گذرانده اند نیست ، بلکه نقطه آغازی است بر شرح دراماتیک یک وضعیت خاص عاطفی برای اشکان و نامزدش مریم از یک سو و درگیری ناخواسته رامین با آن که جدای از سرنوشت نهایی هانیه و دوستش ، به یک ضلع پیچیده اثر تبدیل میشود .رفتار مبهم رامین با مریم و ترغیب او برای تعقیب هانیه و دوستش که قصد دارند به صحنه حادثه بازگردند ، در ساختاری که فیلمساز برای اولین اثر بلندش انتخاب کرده است به سختی جا میافتد که البته ناشی از کم تجربگی او در استفاده از قابلیتهای روایت خطی در اثری معمایی است ؛اثری که میخواهد مدام از کلیشههای این نوع روایت فاصله بگیرد و در دل همین شیوه بارها آزموده شده، راهی را در پیش بگیرد که بدون افتادن به ورطه شعار و پرداخت عامیانه ، به منشا اصلی رخداد مکرر فاجعه در متن اثر بپردازد .
سید محمد سلیمانی