مروری بر سی و پنجمین جشنواره بین المللی فیلم های کودکان و نوجوانان اصفهان /حضور نسل جدید سینماگران در عرصه سینمای کودکان و نوجوانان/جای خالی نام های سرشناس

/سید محمد سلیمانی/

سی و پنجمین جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان اصفهان در شرایطی با معرفی برگزیدگان به کار خود پایان داد که سینمای کودک و نوجوان ایران در غیاب نام‌های با تجربه و سرشناس دهه‌های گذشته ،  شاهد حضور نسل جدیدی از سینماگران بود که با  تجربه قالب‌های گوناگون از جمله انیمیشن ، رئال و فانتزی سعی در ارائه استعدادها و قابلیت‌های خود در این عرصه داشتند . حضور فیلم سازان جوان و کم تجربه که با حضور در جشنواره فیلم کودک می‌توانستند به تجربه‌های خود بیفزایند و از تجربه هم نسلان خود بهره ببرند می‌توانست اتفاقی امیدوار کننده برای آینده سینمای کودک و نوجوان باشد .اما غیبت عده زیادی از سینماگران با تجربه و سرشناس سینمای کودک و نوجوان نتوانست آنگونه که باید زمینه را برای استفاده از فیلم سازان با تجربه و ایجاد امکانی برای انتقال تجربیات ایشان به نسل جدید سینماگران این عرصه فراهم کند .فراموش نکنیم که برگزاری جشنواره فیلم کودک و نوجوان  یک سال به تاخیر افتاد تا شاهد اتفاقات بهتری در عرصه تولید فیلم کودک و نوجوان باشیم .ولی متاسفانه این راهکار به نتیجه مورد نظر نرسید و جشنواره سی و پنجم که انتظار می‌رفت در آن مجموعه‌ ای از آثار فیلم ‌سازان با تجربه و جوان در کنار هم به نمایش درآیند ، صرفاً متکی بر آثار فیلم‌سازان کم تجربه بود و به همین نسبت هم آثار به نمایش درآمده به لحاظ کیفی نتوانست توقعات مخاطبان را برآورده کند .نمایش 3 فیلم هوک ، کاپیتان ، و در آغوش درخت به عنوان فیلم هایی در باره کودکان و نوجوانان که از جشنواره فیلم فجر به جشنواره کودک و نوجوان آمده بودند – و به همین دلیل به جز «در آغوش درخت »که به نظر من بهترین فیلم رئال جشنواره امسال بود ،  در این مجال کمتر به آن ها خواهم پرداخت – در کنار آثاری که برخی از آن ها از جمله «خیابان ملک» می بایست  در بخش جداگانه ای به عنوان آثار ویدیویی داستانی مثل دوره‌های قبلی جشنواره کودک به نمایش در می‌آمد و چند فیلم  با ساختار سینمایی که کمبود امکانات ، آشکارا برخی از آن ها را به لحاظ فنی و ارتباط با مخاطب با مشکل مواجه کرده بود ، مجموعه‌ای را پدید آوردند که ماحصل آن معرفی چند نام جدید به سینمای کودک و نوجوان بود که می‌توانند با در اختیار گرفتن فیلمنامه‌های قوی‌تر و امکانات فنی مناسب در آینده سینمای کودک و نوجوان ایران جایگاه ویژه خودشان را داشته باشند .

حسینی وند یکی از این سینماگران است که پس از تجربه تدوین در سینمای ایران اولین فیلمش را به نام «سیارک » به  جشنواره فیلم کودک و نوجوان ارائه کرد که در  قالب  رئال یکی از بهترین فیلم‌های جشنواره به شمار می‌آمد که در ادامه به آن خواهم پرداخت .

برگزارکنندگان جشنواره سی و پنجم هم با برگزاری کارگاه ها و جلسات پرسش و پاسخ بین سینماگران و داوران و خبرنگاران کودک و نوجوان در کنار کاربرد ویترینی جشنواره بخش‌های کاربردی ‌تر آن را هم غنی تر کردند ولی متاسفانه جای خالی برگزاری جلسات نقد و بررسی با حضور خبرنگاران و منتقدان بزرگسال و همچنین جلسات آسیب شناسی سینمای کودک و نوجوان با حضور سینماگران و صاحب نظران با تجربه به چشم می‌آمد که بدون تردید تاثیرش را بر کلیت جشنواره بر جای گذاشته است .حضور پرشور و  با معنای نوجوانان مستعد در قالب داور کودک و نوجوان همواره  جایگاه و اهمیت ویژه خود را در جشنواره فیلم کودکان و نوجوان داشته است، ولی  این حضور همیشه با برپایی جلسات جدی‌تر نقد و بررسی و آسیب شناسی کامل می‌شد که متأسفانه در دوره ۳۵ جشنواره این اتفاق رخ نداد در صورتی که به گواهی گزارش‌های برپایی جشنواره در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ یکی از مهم‌ترین بخش‌های جنبی جشنواره حضور فیلم‌سازان با تجربه و کارآمد سینمای کودک و نوجوان در جلسات آسیب شناسی سینمای کودک و نوجوان بوده که باعث می‌شد تاثیرات مثبت آن بر بدنه سینمای کودک و نوجوان سال‌های بعد مشاهده شود.

 انتظار می‌رفت امسال با توجه به موفقیت انیمیشن‌هایی مانند فیلشاه ، بچه زرنگ و غیره باز هم شاهد تولید و نمایش انیمیشن‌های موفق در جشنواره فیلم کودک و نوجوان باشیم که گویا انیمیشن و فانتزی هم متاثر از وضعیت کلی سینمای رئال کودک و نوجوان در سال‌های اخیر با افت کمی و کیفی روبرو شده است.با نگاهی به مجموعه آثار نمایش داده شده در بخش مسابقه ملی جشنواره فیلم کودک و نوجوان امسال  به روشنی می توان دریافت که سوای از چند کوشش نسبتا موفق در پرداختن به وجوه کار آمد سینمای کودک و نوجوان در قالب های گوناگون ، مشکل فیلمنامه همچنان پاشنه آشیل سینمای کودک و نوجوان است.و در جایی هم که فیلمنامه ها پرداخت شده تر و قوی تر هستند ضعف تکنیکی و کمبود امکانات به ویژه در سینمای فانتزی و انیمیشن ، عرصه را بر سینما گران و مخاطبان تنگ می کند. 

سیارک؛ نگاهی تازه به تلخی های زندگی

 از  میان آثار رئال جشنواره امسال ، سیارک اولین فیلم مهدی حسینی وند تدوینگر با تجربه سینمای ایران در مقام کارگردان ، چند ویژگی مهم داشت که نشان می‌داد حسینی وند می‌تواند در این عرصه فیلم‌های مهم‌ تر و جذاب ‌تری هم بسازد. زندگی بچه‌های نخلستان و کویر در سیارک به سختی می‌گذرد و ابراهیم در عین نوجوانی و در نبود پدر ، باید بار زندگی خانواده را به دوش بکشد اما آنچه که در سیارک اصل است،  تاکید روی زندگی مشقت بار خانواده پرجمعیت ابراهیم نیست . دوربین کارگردان چشم بر واقعیت زندگی آنان نمی‌بندد اما آنچه که در قاب‌های او  می‌بینیم زندگی شادمانه بچه‌هاست .حتی زمانی که دور یک سفره ساده نشسته‌اند ، خنده و شوخی اولین چیزی است که دیده می‌شود و بعد ، همپای ابراهیم به بوم گردی و زندگی مرد ثروتمندی که اسب پرورش می‌دهد و خلبانی که انگار روی سیارکی در قصه شازده کوچولو فرود می‌آید ، سرک می‌کشیم .این قضیه خلبان هم اتفاقاً بهترین داستانک فیلم است که در تلطیف دنیای بچه‌ها نقش مهمی ایفا می‌کند. حضور خلبان در خانه ابراهیم و هم سفره شدن او با بچه‌هایی که یکیشان نانش را در «کشک بلوچی »او می‌زند و می‌خورد زمینه را برای معرفی بهتر او به مخاطب فراهم می‌سازد .او هم مثل خیلی‌های دیگر اما به یاد ماندنی‌تراز همه ،  همچون نسیمی ملایم  در زندگی خانواده ابراهیم می‌وزد که به قول خلبان حتماً یادش می‌ماند که روزی روزگاری روی سیارکی فرود آمده و با خانواده ابراهیم روزگار خوشی را گذرانده است .

دوربین حسینی وند  روی هیچ یک از وجوه زندگی ابراهیم تاکید معناداری ندارد و به همین دلیل هم ابراهیم حتی  به عنوان شخصیت اصلی اثر تقریباً مانند بقیه آن هایی که در فیلم می‌بینیم و می‌شناسیمشان همچون سایه‌ای می‌آید و می‌رود .این نگاه به شخصیت‌ها در سیارک ، کاملاً آگاهانه است ولی به نظر می‌رسد اگر حسینی وند تاکید بیشتری روی حضور ابراهیم داشت و مخاطب با او به عنوان یک شخصیت اصلی ارتباط نزدیک تری برقرار می‌کرد ، جذابیت کلیت اثر برای مخاطبان آن به طور قطع بیشتر می‌شد . به نظر می رسد بازیگر نقش ابراهیم با آن سکوت‌های ممتد و حرکات کند ، مجال چندانی به کارگردان برای افزودن به ضرب آهنگ زیست او در آن شرایط نداده است. ولی به هر روی فضاسازی کلی فیلم به گونه‌ای است که نیاز به تامل بیشتر دوربین حسینی وند روی شخصیت ابراهیم احساس می‌شود .

سیارک به عنوان اولین تجربه کارگردانی مهدی حسینی وند نمره قبولی می‌گیرد و نشان می‌دهد که او می‌تواند در تجربه‌های بعدی‌اش گام‌های بلندتری به سوی ثبت جایگاهش در عرصه کارگردانی بردارد.

 یک تکه ابر؛قصه  پردازی معیوب

 علی قوی تن پس  از کارگردانی بیش از ۵ فیلم بلند و حضور مستمر در جشنواره فیلم کودک و نوجوان ، امسال با فیلمی به جشنواره آمد که مخاطبان آثار او را شگفت زده کرد ؛ شگفتی از بابت ضعف مفرط در همه زمینه‌ها از فیلمنامه و کارگردانی گرفته تا بازیگری و …

 قوی‌تن که همیشه سعی کرده به دور از ساختار سینمای تجاری ، فیلم‌های شخصی خودش را بسازد ، در یک تکه ابر دچار نوعی سوء تفاهم در تعریف قصه و فضاسازی است . قرار است حضور نویسنده‌ای مردم نگار ولی بیمار در روستایی فاقد امکانات، نگاه مستند گونه به زیست دشوار مردم روستا را در پی داشته باشد اما وجود یک خط قصه معیوب که یک شخصیت نوجوان و مادرش در مرکز آن قرار گرفته‌اند،  خیلی زود فیلم را از مسیر پرداختن به زندگی اجتماعی مردم روستا دور می‌کند . قضیه رفتار خشن برادر همسر مهری ، مادر سامی و کم شنوایی او که به نوعی نقش دانای کل را ایفا می کند  و چند اتفاق پراکنده دیگر،  شخصیت‌های پرداخت نشده و واکنش‌های عجیب سامی به مشکلات زیستی مادرش باعث می‌شود که مخاطب با هیچ یک از شخصیت‌های اثر ارتباط برقرار نکند و یکی دو سکانس دیدنی فیلم هم مثل آتش گرفتن کندوهای مامان مهری به عنوان زنی رنج کشیده  و… بی ‌حاصل بماند.

 واکنش عجیب ولی قابل انتظار داوران کودک و نوجوان در حضور کارگردان  در یکی از نمایش‌های فیلم در جشنواره باعث شد که بیش از پیش باور کنیم که مخاطبان کودک و نوجوان این سال‌ها به مراتب دقیق‌تر و هوشمندتر از گذشته به آنچه که به عنوان فیلم به آنان ارائه می‌شود واکنش نشان می‌دهند و ثابت کرد که باید برای آنان و شعور سینمایشان احترام قائل بود. بهتر بود یک تکه ابر در بخش رقابتی جشنواره به نمایش در نمی آمد چرا که بخش مسابقه اصلی جشنواره ای ۳۵ ساله شانیتی   دارد که باید در هر شرایطی محفوظ بماند .

خیابان ملک؛داستانی جذاب  تلویزیونی

 خیابان ملک ، اولین تجربه کارگردانی احسان سلطانیان ، یک فیلم مفرح داستانی است که در قالب یک اثر ویدیویی می‌توانست در بخش ویژه و خارج از رقابت با آثار سینمایی به نمایش درآید .دو نوجوان تصمیم می‌گیرند قبل از رفتن به مدرسه و بدون اطلاع راننده سرویسشان غذای پدربزرگ تنهایشان را به او برسانند .این رفتار  آنان ، راننده سرویس و بعد پدر و مادرشان را با دردسرهای فراوانی روبرو می‌کند .

سوای  از بی‌منطق بودن تصمیمی که بچه‌ها می‌گیرند و بی‌توجهی‌شان به  نگرانی‌های راننده و پدر و مادر ، فیلم قصه نوجوانانه‌اش را ساده و سرراست روایت می‌کند و بازی خوب نوجوانان هم در جذب مخاطبان موثر بوده است. ضمن اینکه تیتراژ فیلم هم که ادای دینی است به قصه‌های مجید و زنده یاد کیومرث پوراحمد ، برای همیشه در ذهن مخاطب باقی می‌ماند .

سینگو؛ ایده ای برای فیلم کوتاه  

 «سینگو» ساخته علیرضا محمدی روزبهانی ، با ایده‌ای که بیشتر مناسب یک فیلم کوتاه تاثیرگذار ویدیویی است ، در قالب یک فیلم بلند سینمایی با مشکل طولانی بودن و زیاده گویی روبرو شده.فیلم با طرح موضوع زیست محیطی در بستر داستانی پرحادثه ، سعی می‌کند هم قصه‌اش را روایت کند ، هم  با تاکید روی حفظ اکوسیستم جانوری در زیست بوم‌ها در رده آثار دوستدار محیط زیست قرار گیرد .فیلم در طرح موضوع صید اتفاقی خرچنگ‌های نعل اسبی  نایاب توسط صیادی که روزگاری سخت را می‌گذراند و تبعات نگهداری آن و تلاش دخترش شفا برای بازگرداندن آنان به دریا و عواقب آن تا حدود زیادی موفق است اما داستانک‌هایی که در مسیر اصلی قصه  قرار می‌گیرد ، از جمله حضور برات خان مالک ثروتمند منطقه و تلاش او برای ازدواج با خواهر شفا به بهانه  کمک به خانواده‌اش وواکنش‌های مردم،  فیلم را از مسیر اصلی اش خارج می‌کند و با ایجاد هیجانی نصف و نیمه  در سکانس های تلاش شفا برای نجات یافتن از جزیره‌ای که ظاهراً محل زندگی خرچنگ‌های نعل اسبی است ، سعی در جذب مخاطبان دارد. ولی وقتی شفا بعد از نجات از جزیره باز هم به سراغ برات خان می‌رود و سعی می‌کند  بار دیگر خرچنگ‌ها را به محل زیستشان برگرداند،  حادثه پردازی های فیلم منطقشان را از دست می‌دهند و شفا که در پایان قرار است قهرمان اثر باشد ، ارتباط عمیق و جانداری با مخاطب برقرار نمی‌کند .

در آغوش درخت؛ در نکوهش فاصله ها  

در آغوش درخت بی‌آنکه تاکید مستقیمی روی شخصیت‌های کودک و نوجوان خود داشته باشد،  با فیلم‌نامه‌ای سرشار از ارجاعات دیدنی و فکر شده به طبیعت پیرامون شخصیت‌ها طه و علیسام ،  فرزندان زوجی در آستانه جدایی را به همراه طبیعت پیرامونشان ، به شخصیت‌های اصلی اثر تبدیل می‌کند ؛ اثری در مذمت جدایی و فاصله میان انسان‌ها که بدون شعار دادن و پیچیدگویی ، با انتخاب خط داستانی جذاب و پرتعلیق حرفش را می‌زند و مخاطبانش را به نتیجه مورد نظر هنرمند می‌رساند .

خواجه پاشا، آگاهانه  به بیماری عجیبی به نام فوبیای فاصله می‌پردازد تا از این طریق زمینه را برای نقد جدایی انسان‌ها به عنوان درون مایه اصلی اثر آماده کند. طه و علیسام که قرار است پس از طلاق والدینشان از هم جدا شده و هر کدام نزد یکی از آن ها زندگی کند،  با اتکا به مظاهر طبیعت – بچه اردک‌ها ، رودخانه و باغ توت – زیرسقفی که درختان برایشان ایجاد می‌کنند ، در شرایطی قرار می‌گیرند که گویی دیگر جدایی‌شان به امری محال تبدیل می‌شود و طبیعت به عنوان مادری مهربان به مثابه چراغی فرارویشان ، آنان را از دل تاریکی به سوی روشنی هدایت می‌کند و جدایی بین کیمیا و فرید ، والدین طه و علیسام،  در سفری دهشتناک و اودیسه وار در دل طبیعت و عبور از مرز فوبیای رمز آلود فاصله ، در  جستجوی فرزندانی که نمی‌خواهند از یکدیگر جدا شوند گویی در پایان به رستگاری می رسند.

«در آغوش درخت »این قابلیت را داشته که مطابق رویه مرسوم در سینمای هنری نما ،به اثری کاملاً شخصی و فاقد جذابیت با ریتم کند و کشدار بدل شود و ارتباطش را با مخاطبان بالقوه اش قطع کند، ولی خواجه پاشا آگاهانه با طراحی داستانک‌ها و شخصیت‌های فرعی ،با تکیه بر تعلیق ذاتی جستجوی پدر و مادر برای یافتن گمشدگانشان ،به گونه‌ای عمل می‌کند که هم فیلم شخصی خودش را با درون مایه مورد نظرش بسازد و هم برای جذب مخاطبان بیشتر جذابیت را هم به  ساختار روایت اضافه  کند. به این ترتیب فیلمساز با انتخاب شیوه کارگردانی سیال و بدون اغراق و با حفظ فاصله منطقی دوربین از شخصیت‌ها، بی‌آنکه چیزی را به خط روایی اصلی اثر تحمیل کند،  ضمن پیگیری دغدغه اصلی اش که غمخواری برای کودکان و نوجوانان پاک و بی‌آلایش و نگرانی برای سرنوشت آنان است ، شخصیت‌ و فضای پیرامونی والدین  و فرزندان را به درستی و به حد کفایت معرفی و پرداخت کند. نگاه کنید به حضور کیمیا و فرید در منزل روستایی پدر و مادر یا نحوه حضور رضا عموی بچه‌ها در متن اثر و سادگی و در عین حال جوانی او و عاشق بودنش .

 خواجه پاشا در جاهایی همچون قاب بندی‌های متناسب با مضمون اثری که طبیعت در آن به شخصیت تبدیل شده است ، به درستی از قواعد سینمای شخصی و متفاوت پیروی می‌کند ولی باز هم از اصول فیلمنامه نویسی و کارگردانی کلاسیک دور نمی‌شود و حتی برای موضوع گم شدن بچه‌ها در مسیر رودخانه با طراحی سکانس افتادن علیسام در استخر پرورش ماهی برای موضوع گم شدن بچه‌ها در رودخانه زمینه چینی می‌کند که اتفاقاً آن هم قرابت‌هایی با دغدغه‌های شخصی مورد نظر فیلم ساز دارد .جایی که علیسام از بودن در کنار ماهی‌ها و بوسه آن ها حرف می‌زند و در اینجا هم متن اثر ،  طبیعت مهربان را از  منظر دنیای کودک  تکریم می‌کند .

جدایی در« در آغوش درخت »  گویی دو مفهوم کاملاً متفاوت دارد .خواجه پاشا در وجه شخصی سینمایش جدایی خودخواسته کیمیا و فرید  و فاصله ناخواسته علیسام و طه  را به گونه‌ای در برابر هم قرار می‌دهد که در این بین گویی طبیعت حکم نهایی را صادر و تعیین می‌کند که این جدایی باید با چه کیفیتی روی بدهد . فیلم ساز در باورپذیر کردن این فضای ظاهرا سوررئال  موفق است  و وقتی پدر و مادر سرانجام مزد جستجوی بی‌وقفه خود را می‌گیرند گویی خود نیز در آغوش درخت جای گرفته اند.

قهرمان من؛ برانگیختن حس همذات پنداری مخاطب

« قهرمان من » در پرداختن به زندگی فرشته دختر یک پرستار همسر از دست داده بر اثر کرونا که خود نیز درگیر بیماری مهلک می‌شود ، اندکی  راه اغراق در پیش می‌گیرد و سعی می‌کند قهرمان دیگری را در کنار قهرمان اصلی قرار دهد.اما سوای از تاکید بیش از حد  فیلم روی شخصیت کمیک پدربزرگ فرشته و اهالی روستا ، قهرمان من  می‌تواند قصه‌اش را به شکلی درست و درمان روایت کند و حس همذات پنداری را در مخاطب برانگیزد .

استعداد من ؛ کمدی رقیق موقعیت با پیامی تربیتی

مشکل اصلی استعداد من که می‌خواهد مفهومی تربیتی را در قالب فیلمی با مایه‌های طنز بیان کند ، تاکید بیش از حد روی شخصیت آقای شادی پدر امیرعلی نویسنده نوجوان با استعدادی است که هیچکس استعدادش را جدی نمی‌گیرد و همه  از او می‌خواهند حرفه‌ای را فرا بگیرد .همین اصرار هم در ابتدا اتفاقات خنده‌داری را رقم می‌زند که اتفاقاً با پرداخت  کاریکاتوری در مسیر درستی هم قرار می‌گیرد ولی وقتی پای فوتبالیست شدن پسر به میان می‌آید،  طنز کاریکاتوری ابتدایی به نوعی کمدی رقیق موقعیت و بعد تاکید روی مفاهیم تربیتی مورد نظر فیلم که اهمیت قائل شدن برای استعدادهای مختلف و متفاوت نوجوانان است تبدیل می‌شود .طنزی که بیشتر با   زنگ خوردن مکرر  گوشی تلفن همراه پدر در زمانی که مشغول تجسم رویای موفقیت های امیرعلی است ایجاد می شود  که بعدها از فرط تکرار، کاربرد طنز آمیز خودش را هم از دست می‌دهد .

ایلیا ، در جستجوی قهرمان ؛به روز ترین ایده

شاید یکی از به روز ترین فیلم های جشنواره به لحاظ انتخاب ایده  همین « ایلیا در جستجوی قهرمان» باشد که به یک موضوع مبتلا به نوجوانان امروز که بازی‌های گروهی کامپیوتری است می‌پردازد . در این فیلم هم کارگردان سعی می‌کند با دخالت دادن مایه‌های طنز موقعیت، کمی از بار جدی بودن مضمون اصلی فیلم که مبارزه هکری با یک بازی ضد اسلامی است ،بکاهد و در این زمینه هم موفق است و می‌تواند ضمن جذب مخاطبان کودک و نوجوان و ایجاد فضای مفرح کاریکاتوری برای آن ها موضوع جدی‌اش را هم در قالبی قابل قبول بیان کند. فیلمساز متناسب با مضمون و ایده‌هایی که برگزیده است  ، زندگی معمول در سراسر اثر را هم در قالب یک بازی رایانه‌ای طراحی می‌کند که شخصیت‌هایش در لحظات حساس و  تعیین کننده با واکنش‌هایی شبیه شخصیت‌های بازی‌های رایانه‌ای پیروزی یا شکست را تجربه می‌کنند .

سفر به تاریکی؛انیمیشن تلویزیونی

 سفر تاریکی با تکنیک انیمیشن‌های تلویزیونی سعی می‌کند روایتی از کشتار تحصن کنندگان در  صحن مسجد گوهرشاد مشهد را در زمان رضاخان با طراحی قصه بازگشت به گذشته نوجوانی به نام عباد به تصویر بکشد. عماد از نوادگان پهلوان غلام نمد مال یکی از مبارزه کنندگان با کشف حجاب رضاخانی به کمک یک ساعت جادویی به گذشته برمی‌گردد و شاهد مبارزه و پیامدهای آن برای نیاکان خود است.فیلم به لحاظ تکنیکی درسطح یک انیمیشن سینمایی نیست و طراحی روایت و شخصیت ها هم بیشتر مناسب یک کار متوسط تلویزیونی است و در اکران سینمایی قابلیت جذب مخاطبانی را که برای تماشای یک فیلم سینمایی بلیط خریده‌اند، ندارد.روایت های تاریخی اینگونه ، به ویژه برای مخاطبان نوجوان نیازمند  جذابیت‌ها و ظرافت‌هایی است که فراتر از طراحی یک فضای فانتزی باقصه‌ تکراری بازگشت به گذشته و غیره است.

 مسافری از گانورا ؛فانتزی معمولی

مسافری از گانورا هم در اندازه‌های یک انیمیشن تلویزیونی ظاهر شده و به لحاظ طراحی قصه و شخصیت در جایگاه  یک انیمیشن فانتزی معمولی قرار می‌گیرد و نکته درخور تامل فیلم ، تلاش فیلمنامه‌نویس برای نوشتن  دیالوگ ‌های کوچه و  بازاری برای شخصیت‌های کودک و نوجوان فیلم است که هم در صحنه‌های آرام و بدون برخورد  و هم در سکانس‌های تعقیب و گریز بین آدم فضایی‌های شرور و نوجوانان زمینی که ناخواسته درگیر یک رویداد فانتزی فرازمینی شده‌اند از انواع و اقسام اصطلاحات نه چندان خوشایند امروزی رایج بین نسل جوان برای خنداندن مخاطبانشان استفاده می‌کنند  که برای جذب تماشاگرانی که نمونه‌های مشابهی با تکنیک بسیار بالاتر را در سینمای جهان دیده‌اند نمی‌تواند راهگشا باشد .

 آلفا و روبات نابودگر؛ منفی های بی منطق

شهرام قدیری با  تجربه‌های فراوانی در عرصه طراحی صحنه و لباس و کار در مجموعه‌های تلویزیونی و غیره،  اولین فیلم بلند سینمایش را به نام «آلفا و روبات نابودگر» به جشنواره سی و پنجم کودک و نوجوان آورد ؛ فیلمی که اگر در زمینه جلوه‌های ویژه تصویری و میدانی سرمایه ‌گذاری‌های بیشتری روی آن صورت می‌گرفت و  بهره‌ گیری از طنز با طراحی شخصیت کارآگاه کمرنگ ‌تر می‌شد و در عوض روی حضور نوجوانان با استعداد علاقه‌ مند به روباتیک و منطق حضور شخصیت‌های منفی در برابر آنان بیشتر کار می‌شد، فیلم  می‌توانست با قابلیت‌های سینمایی بیشتر به اکران موفق امیدوار باشد اما فیلم در وضعیت کنونی اش و ایجاد تقابل بین خیر و شر،  نمی‌تواند به باور مخاطبانش بنشیند .حضور ناگهانی و غیر منطقی موجوداتی به ظاهر فرازمینی و اغلب نادان که به راحتی سر پست‌های نگهبانی‌شان به خواب می‌روند  و به چند نوجوان اجازه جولان دادن در مخفیگاهشان را می‌دهند ، نمی‌تواند برای مخاطب نوجوانی که مدام در معرض نمونه‌های با کیفیت این قبیل آثار در سینمای جهان هستند،  جذابیت چندانی داشته باشد. رویکرد به  فانتزی در سینمای کودک و نوجوان ایران بدون صرف هزینه و به کارگیری تکنیک‌های روز دنیا نتیجه بخش نیست و کمکی به ارتقای سینمای کودک و نوجوان در این عرصه نخواهد کرد.

ملکه آلیشون ؛فراتر از کلیشه های خیر و شر

 فیلم برگزیده بخش ملی جشنواره سی و پنجم ، سر و شکلی شبیه افسانه‌های مغرب زمین دارد و حتی اگر نام‌های انتخاب شده و روایت اصلی؛ ریشه‌ در افسانه‌های ایرانی داشته باشد ، طراحی صحنه و لباس و نوع رفتار شخصیت‌ها و چگونگی تقابل خیر و شر در سراسر اثربیشتر یادآور فانتزی‌های افسانه‌ای است که تاکنون با تکنیکی به مراتب بالاتر و قابل باورتر از آنچه که در ملکه آلیشون  دیده می‌شود ، در سینمای جهان دیده‌ایم.  فیلم به لحاظ کیفیت تکنیکی و فیلمنامه در مقایسه با دیگر فیلم‌های جشنواره امسال امتیازاتی دارد که می‌تواند در خور تامل باشد اما باز هم به لحاظ تکنیکی نوعی کهنگی در آن دیده می‌شود که همچنان برای مخاطبان دائمی سینمای کودک و نوجوان  و  علاقه مندان  به فانتزی‌های جهانی فاقد جذابیت است .فیلمساز سعی کرده ضعف های  تکنیکی درعرصه جلوه‌های ویژه میدانی و تصویری را با طراحی صحنه و لباس  و چهره آرایی جبران کند که اتفاقاً در این زمینه هم موفق است .ضمن اینکه خط روایی قصه افسانه ملکه آلیشون هم به گونه‌ای است که سعی شده کمی از کلیشه‌های رایج تقابل خیر و شر فاصله بگیرد و در جایی شخصیت نوجوان اصلی فیلم،  خود با خشم ملکه آلیشون که معتقد است او جنگل را مقصر اصلی مرگ پدر و مادرش می‌داند روبرو می‌شود.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *