/فاطمه یوسفی/
مرد بازنده
“مرد بازنده” محمد حسین مهدویان درباره پرونده قتلی است که روی زندگی خصوصی بازرس پرونده اثر می گذارد. اگر فیلم های گذشته مهدویان را ندیده باشیم این فیلم را اثری کامل و برجسته می یابیم. فیلمی با ریتم درونی و بیرونی تند و گیرا و… روایت داستان و دکوپاژ منسجم و میزانسن در بهترین کیفیت خود قرار دارند. سرشار از نمادها و نشانه های یک فیلم جنایی متعارف همچون صحنه های بارانی و فضای سنگین و وهم انگیز که پیام و انگیزه های کارگردان را به خوبی منتقل می کنند. اما “بازنده” جلوه ای تکراری از همان سبک همیشگی مهدویان است. فیلمسازی که دوست دارد مستند وار داستان پردازی کند. همان نوع فیلم گزارشی که در دهه نود سینمای مارا به تسخیر خود درآورد و مهدویان با فیلم های ایستاده در غبار 1395، ماجرای نیمروز۱۳۹۵، درخت گردو۱۳۹۸، شیشلیک۱۳۹۹ و… یکی از پایه های جدی آن شد. از ویژگی های این سبک فیلم همان نوع فیلمبرداری گزارشی و خبرگونه با فیلمبرداری روی دست، دوربین مخفی و گرفتن صحنه های اتفاقی است که در فیلم تازه مهدویان به اوج خود می رسد. یک ویژگی دیگر فیلم گزارشی نبود یا کمبود درام و رگه های قوی داستانی در آن است. یعنی هرچند حادثه و هیجان کمابیش خلاء داستانی را جبران می کنند و به رغم پیچیدگی های فراوان داستان، اما به علت ضعف بار عاطفی هنوز تا رسیدن به آنچه اثری را به معنای واقعی کلمه، سینمایی و تاثیرگذار کند راه درازی باقی می گذارد.
«مردبازنده” قصه ای فشرده با تعلیق درست و به جا دارد در واقع فیلم دارای فیلمنامه ای چندلایه با شخصیت های اصلی و فرعی زیاد است که توانسته جریانی با ریتمی تند را هدایت کند. موقعیت جنایی که در این فیلم بر مبنای شخصیت و زندگی آشفته بازرس احمد خسروی به وجود آمده است، آیینه تمام نمای جامعه ای هستند که چنین افرادی عناصر تشکیل دهنده آنند.
«مردبازنده” را می توان بهترین کار مهدویان دانست و به راحتی می توان گفت که جای چنین فیلمی در سینمای ایران خالی بود ولی این نکته را هم نباید از یاد برد .همان طور که گفتم، سبک کار و نگاه او به سینما به تکرار می زند و مهدویان باید سبک های تازه ای را تجربه کرده یا به سینمای خود تزریق کند.
بدون قرار قبلی
“بدون قرار قبلی” ساخته بهروز شعیبی اقتباسی است از مجموعه داستان “بهترین شکل ممکن” به نویسندگی م. مستور با فیلمنامه فرهاد توحیدی و مهدی تراب بیگی. اثری که دستمایه ششمین فیلم کارگردان “دهلیز” 1391 و “دارکوب ۱۳۹۶ قرار گرفته است، به همان روال فیلم های معنا گرای شعیبی در یک درام روان و ملایم و به دور از کلیشه های اجتماعی و سیاسی، داستان عشق به سرزمین مادری را جان می بخشد. کنجکاوی تماشاگر با این مفهوم زیبا و پر عاطفه از وطن در دل داستانی همدلی برانگیز گره می خورد و داستان دختری به نام یاسمین را دنبال می کند که به ایران باز می گردد تا پدر سی سال ندیده خود را به خاک سپارد و میراثی که برایش به جای گذاشته است را سر و سامان دهد. ماجراهایی که در این سفر عرفانی و مکاشفه ای رخ می دهد، با بازی متفاوت و تامل برانگیز پگاه آهنگرانی تحولی سخت تاثیر گذار را شکل می دهد که سرشار است از نشانه های پررنگ فرهنگ ایرانی.
“بدون قرار قبلی” را می توان روایت سفر قهرمانی زمینی و آشتی او و بسیاری ترک وطن کردگان چون او دانست.
شخصیت پدر با اینکه او را ندیده ایم، قدرتمند ترین شخصیت فیلم است و اوست که با یک خط نامریی تماشاگر را به دل داستان می کشاند و عشق به میراث وطن را در او زنده می کند. خاک، هرچند در وجود همه ما ما زنده است، اما انگار فراموش شده است!
“بدون قرار قبلی” ما را با وجوهی آشنا می کند که پیش از این در گیر و دار زندگی نتوانسته ایم آن ها را بیابیم یا در خود باز آفرینی کنیم. بلی، نتوانسته ایم دستی به میراث خاک آلود این وطن بکشیم و آن را در دل خود زنده نگه داریم.
ملاقات خصوصی
“ملاقات خصوصی نخستین تجربه کارگردانی امید شمس، یک ملودرام ناب است که در دل زندان شکل می گیرد؛ روایت عاشقانه ای پرتب و تاب ولی نه چندان عصیان زده در اعماق تاریکی و جهل. پروانه (پریناز ایزدیار) که در جنوب شهر زندگی می کند، به دام عشق هم بند پدرش (هوتن شکیبا) در زندان می افتد و زندگی این دو سخت به هم گره می خورد. پروانه و فرهاد دو شخصیت اصلی فیلم هستند که برای رسیدن به هم و برای ماندن در کنار هم تاوان سنگینی می دهند. داستانی چنین عاشقانه ای آن هم در فضا یی ویژه و با روابطی نامتعارف به اندازه کافی برای پیگیری ماجرایی هیجان انگیز و رسیدن به سرانجامی که می تواند همین گونه نامتعارف باشد جذاب است و خواننده را وادار می کند با حدس و گمان به دنبال پایانی که نمی تواند پیش بینی کند برود. رابطه و تعامل دو بازیگر اصلی با حماقت ها و ناشیگری هایشان، مخاطب را سخت به خود جلب می کنند. تلخی زندگی در پایین شهر و زندان نتوانسته است بر شیرینی عشق غلبه کرده و پرداخت کامل و مسلط شخصیت ها و بازی های درخشان بازیگران، طعم عاشقانه دل نشینی به اثر بخشیده است. فیلم همه چیز دارد و البته در حد متعادل: رومانس، کمدی ظریف، هیجان، تراژدی خفیف و… این همه، با کیفیت نامتعارفی که در سرانجام فیلم انتظار داشتیم، در پایان بندی آن پاسخ مثبت و دلخواهی به مخاطب می دهد وبه کاری راضی کننده تبدیل می شود.. فیلمبرداری بهرام دهقانی آگاهانه در نگه داشتن فضای رومانتیک با انتخاب زاویه های متناسب با این سبک موفق است.
در مجموع می توان گفت “ملاقات خصوصی” فیلمی است مردم پسند از کارگردانی آینده دار که با اقبال عمومی در اکران مواجه خواهد شد.
بی رویا
باز هم یک فیلم اولی غافلگیرکننده! کاری از آرین وزیر دفتری با ساختاری پیچیده و البته نادیده گرفته شده در سینمای ایران. جسارت وزیر دفتری در رفتن به سراغ داستانی پیچیده، هیجان انگیز و معمایی آن هم در قالبی فراواقعی و به عنوان نخستین فیلم، تحسین برانگیز است. “بی رویا” روایت جسورانه سایکودرامی سورئال و ترسناک از زندگی آرام زن و شوهری است که آماده مهاجرت هستند، اما با حضور دختری که از زیر باران خیابان به خانه آورده شده است روابطشان دچار دگردیسی می شود. بیان اختلالات روانی در گونه تعلیق و سورئال در سینما همواره فراوان، جذاب و آکنده از فضاهای وهمناک و پیچیدگی های غیرقابل فهم بوده است.
هویت از دست رفته و دزدیده شده رویا (طناز طباطبایی) که دچار بیماری روان پریشی خودگم کردگی شده است، با حضور این غریبه تازه از راه رسیده به مرز سقوط می رسد و ما را همراه با زن و همسرش به دنیایی پرابهام و گاه غیرقابل درک می برد. فیلمبرداری و رنگ در این اثر سینمایی در نوع خود بسیار بدیع و دست اول است و بدین ترتیب فیلم با سوژه جاه طلبانه، بازی درخشان طباطبایی و کارگردانی جسورانه وزیر دفتری به فضاسازی خاصی می رسد که در عین گیج کردن مخاطب او را به درک تازه ای از این گونه سینمایی می رساند.
موقعیت مهدی
موقعیتی شاعرانه از جنگ را در این فیلم شاهد هستیم. هادی حجازی فر از زاویه دید خودش و با روایتی شاعرانه و کم گو از جنگ، زندگی مهدی باکری را به تصویر کشیده است. ما صحنه های آشوبناک جنگ را نمی بینیم اما تلخی آن را به گونه ای دیگر با تنیدن زندگی انسان ها با آن درک می کنیم.
آشکار است به دلایلی چون افتادن به دام شعار و کلیشه سازی به تصویر کشیدن زندگی فرماندهان جنگ کار دشوار و خطرپذیری است، اما روایت حجازی فر همان قدر صمیمی و خودمانی با داستان هایی از زندگی واقعی تعریف شده است که برای مخاطب پذیرش وجود انسان های ساده و پاک نهادی چون این فرماندهان جنگ بسیار قابل درک و پذیرفتنی از کار درآمده است. حجازی فر به جای خلق قهرمانی که زندگی بیرونی را روایت می کند، به زندگی درونی انسان هایی از جنس خودمان می پردازد و در این کار به نتیجه هم می رسد. به راستی که لحظات ساده و دلنشین و ملموس زندگی و این قهرمانان و راهی که انتخاب کرده اند برای مخاطبان امروز جذاب است. همچنین است بیان شاعرانه در جنگ که سخت جاافتاده است؛ روایتی تازه از جنگ که نوید ظهور آثار زیادی از این دست را در سینمای آینده ما می دهد.
کارنامه سینمایی حجازی فر پس از بازی های پذیرفتنی او چون “ایستاده در غبار”، “ماجرای نیمروز”، “رد خون”، “لاتاری”، “بی همه چیز” به نوشتن فیلمنامه موفق “آتابای” و از آنجا به ساختن نخستین فیلم سینمایی موقعیت مهدی می رسد و بدین گونه سیری تکاملی را طی می کند و این گواهی است بر هوشمندی و هنرمندی این سینماگر. او در نقطه اوج کاری اش، موضوعی را انتخاب کرده است که می توانست خطر فروریختن یا کلیشه شدن هر آنچه تاکنون ساخته و بنا کرده است را در پی داشته باشد. راز موفقیت حجازی فر دورشدن از حماسه سرایی و قهرمان بازی است. او به شرح زندگانی عادی و خیلی عادی شخصیت های فیلمش می پردازد همانگونه که بودند.
کارگردان ، شهید مهدی باکری را شخصیتی باورپذیر و انسانی آشنا و ملموس مانند خود مردم معرفی می کند و در بیان آنچه که ما قدرشناسی و ارج نهادن به این بزرگان می دانیم در مقایسه با انبوه کارهای شعاری و سفارشی پیشین بسیار موفق است.
نگهبان شب
رضا میرکریمی با حفظ رویکردهای اجتماعی و جامعه شناختی خود در این فیلم، همچنان قصه صداقت، درستی و عشق را با بیانی ساده و صریح، لغت به لغت برای ما تفسیر می کند. “نگهبان شب” داستان پسری ساده و بی ریا است که در ساختمانی نیمه کاره نگهبانی می دهد غافل از اینکه این ساختمان قرار نیست به صاحبان اصلی خود برسد. “نگهبان شب” روایت گره های کور جامعه است که در دل خانواده (دغدغه اصلی میرکریمی) باز یا بسته می شوند. داستان هدفمند پیش می رود و میرکریمی در یک مسیر سرراست ما را همراه با شخصیت اول فیلم به مقصد می رساند. رسول شخصیتی ناپخته است که در دل داستان، ذات اصلی خود را نشان می دهد و در کشاکش یک ماجرا به تحولی که جامعه بر انسان ها تحمیل می کند می رسد. این که جامعه بی عدالت اقتصادی و اجتماعی آدم ها را گرگ صفت و بی رحم می خواهد. در واقع طبق الگوهای کلاسیک، او تغییر نمی کند بلکه ما آن ذات اصلی او را در تضاد با شرایط نابرابر و مبتنی بر زور و ظلم می بینیم و این، نکته بسیار ظریفی در فیلمنامه است.
فیلم ، پرگو نیست و دیالوگ های زیادی ندارد اما در تعامل میان تصویر و کلام به خوبی ما را به شناخت شخصیت ها می رساند.
دسته دختران
“دسته دختران” درباره زنان در جنگ است. منیر قیدی در این فیلم زنان خرمشهر که برای دفاع از شهر قیام کردند را به تصویر کشانده است، روایت تاریخی که از چشم ها دور مانده. زنانی که با یادگیری و آموزش های نظامی به دل جنگ می روند. “دسته دختران” داستان پنج زن است که با پیوستن به هم یک دسته را تشکیل داده اند و ماموریتی نظامی را که به آن ها محول شده است به درستی و با مشقت فراوان به انجام می رسانند. در این فیلم بسیار شلوغ و پرهیاهو، ناچار پرداخت شخصیت ها ناقص از آب درآمده هرچند بازی های فرشته حسینی و پانته آ پناهی ها، در بهترین ارائه ممکن قرار دارند، اما برخی دیگر که توقع زیادی از آن ها می رفت چندان جلوه ای به فیلم نمی بخشند. شخصیت ها مکمل هم هستند البته در روایت بیرونی. اما در سراسر فیلم وجود زنان بدون پیشینه را می بینیم و احساسات غلیان کرده شان را ! تنها باید گفت ساخت این فیلم هم از جنبه بازگشت به سینمای جنگ و هم این که می گوید جنگ چهره زنانه هم داشته، اتفاق خوبی در سینمای ایران است.
خائن کشی
مسعود کیمیایی داستانی مربوط به سال 1331 و اقدام دکتر محمد مصدق برای چاپ اوراق قرضه ملی را روایت می کند . دکتر مصدق از مردم می خواهد این اوراق را خریداری کنند تا دولت سراپا بماند . کیمیایی این قصه را در فضایی فیلم فارسی وار روایت می کند. کیمیایی که رفاقت تم اصلی فیلم هایش است، این بار با تصویرسازی استادانه خودش، طراحی صحنه عالی سهیل دانش اشراقی(دکورهای پرهزینه)و فیلمبرداری عالی مسعود سلامی عشق، رفاقت و نارفیقی را که جزو جدایی ناپذیر سینمای اوست به تصویر کشانده است. بستر رویداد بیرونی و البته با محتوایی کشدار و غیرقابل باور و مثل همیشه دیالوگ های نچسب مخصوص کیمیایی. ماجراها، شخصیت ها، همه بیرونی و بدون پشتوانه هستند.
همانطور که گفتم فیلم از منظر فضاسازی تخصصی کیمیایی همچون بسیاری از آثارش بسیار پر زرق و برق و جذاب است، ولی انبوه بازیگران مشهور با حرف زدن های کسالت بار و عاشق شدن های آبکی و خرده داستان ها که سیل آسا می آیند و می روند، بدون هیچ ضرورتی به یکپارچگی کار ضربه زده اند. با کمی اغماض می توان مشکل خائن کشی را در فیلمنامه ضعیف آن دانست که انگار تعمدی یا سهوی به ریشه ها نمی پردازد، بی بار و برگ است و گرفتار سلیقه شخصی فیلمساز.