5 سال از پرواز غریبانه محسن سیف گذشت/ دوستتان دارم…

14 آبان 1395 روز حزن بود.خبر تلخ پرواز غریبانه محسن سیف نویسنده و منتقد پیشکسوت و دوست داشتنی پس از تحمل یک دوره بیماری جانکاه روح و جانم را فسرد. انتظارش را داشتم ولی…

مدتی قبل در معیت آقای عباس تهرانی مدیر مسئول جهان سینما در بیمارستان به عیادتش رفته بودیم.حالش نسبتا وخیم بود و به سختی سخن می گفت.همه سعی اش رابه کار برد تا چند جمله ای بگوید.آقا محسن خوب می دانست که این آخرین دیدار ما است. و من باید خیلی زودتر از آنچه که فکرش را می کردم به نشنیدن صدای گرم و صمیمی او از پشت سیم های تلفن عادت می کردم – عادت نکردم هیچوقت – در این زمانه پر آشوب و در این روزگار کج مدار دوستان و همکارانی مانند محسن سیف کیمیایی بوده و هستند.و این را فقط من نمی گویم.پیش از درگذشت غریبانه آقا محسن و پس از آن ، جواد طوسی عزیز و گرامی که می دانستم و می دانم که چقدر دوستش داشت و همیشه سعی می کرد هوایش را داشته باشد، همواره از محسن سیف به عنوان دوستی واقعی و راستین یاد می کرد.

سخنرانی جواد طوسی در مراسم تشییع پیکر محسن سیف در خانه سینما

اگرمی توانستی به خلوت و انزوای خود خواسته اش ورود کنی دیگر محال بو د فراموشش کنی و فراموشت کند.اهل غر زدن و شکوه از روزگار نبود. اگر چه زندگی بسیار به او سخت گرفته بود و پس از یک عمر قلم زدن و مقاله و کتاب نوشتن هنوز اجاره نشین بود و تنها و غریب روزگار می گذراند.با این همه همواره قدر رفیق و رفاقت واقعی را خوب می دانست و در سخت ترین شرایط ازمعدود  دوستان صمیمی اش و به ویژه جواد طوسی که اصلا برایش رنگ و معنای متفاوتی داشت یاد می کرد و من چقدر خوشحال بودم که در این زمانه هنوز هم بودند کسانی که به رغم تحمل دشواری های فراوان زندگی برای خود اصولی داشتند که به هیچ وجه حاضر نبودند  آن ها را به بهانه های ریز و درشت زیر پا بگذارند.

او با وجود  همه نیازهای مادی ، هیچگاه از اصولی که به آن ها ایمان داشت و سینما و هنری که می شناخت  دست نکشید. تنها  در همان دیدار آخر،  رازی را با ما دو نفر در میان گذاشت و تقاضا کردآن  را با همه کسانی که دوستشان داشت و مدت ها بود که ندیده بودشان در میان بگذاریم .

پیام او به همه کسانی که بر اثر انزوا گزینی خود خواسته از دیدنشان محروم شده بود ، این بودکه دوستشان دارد خیلی بیشتر از آنچه که در تصورشان می گنجد.او در حالی که اشک چشمان مهربانش را پر کرده بود از ما خواست که به دوستان خوبش بگوییم که چقدر محسن سیف دوستشان داشته و چقدر بابت روز ها و ماه ها و سال هایی که در کنارشان نبوده حسرت زده است و اگر حیات دوباره ای بود ،چقدر خوشحال می شد که دوباره به دیدارشان برود و دوستشان بدارد.چقدر حرف داشت که به آن ها بگوید.

محسن سیف مدتی بعد چشم از جهان فرو بست و من گاهی اوقات که دلم برای یک رفیق خوب تنگ می شود به سراغ دست نوشته های آقا محسن  که در جهان سینما به  چاپ می رسید  – وهنوز برخی از آن ها را نگه داشته ام –  می روم و حالم خوب می شود  . یادش سبز …

سید محمد سلیمانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *